به گزارش شهرآرانیوز، همه ما همیشه او را با همان یونیفرم چشمنواز یکسره سفید دیدهایم، با شانههای ستبر و اخم دشمنشکنی که وقتی ایستاده در محضر رهبر معظم انقلاب گزارش فعالیتهای نیروی دریایی ارتش را روایت میکند، دوست و دشمن سرتا پا گوش میشوند تا ببینند دریادلان صفشکن تحت فرمان او، چه دستاوردهای تازهای داشتهاند.
«امیر دریادار شهرام ایرانی»، دریاسالار کرانههای نیلگون خلیجفارس و فرمانده مقتدر ناوشکنهای غولپیکر و هیولاهای شناور فولادی، یک چهره دیگر هم دارد؛ وقتی بهجای یونیفرم سفید، کت بلند خادمی را به تن میکند و بهجای دوربین و نقشه و بیسیم، چوبپر به دست میگیرد، شانههایش فرو میافتند، لبخند بر لبانش مینشیند و همیشه پایینپای حضرت در نزدیکترین نقطه به ضریح، بیادعا و متواضع میایستد تا به زائران خوشامد بگوید. آنچه میخوانید، مشروح گفتوگوی ما با فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران است تا بهمناسبت فرارسیدن سالروز ولادت باسعادت امام مهربانیها، راوی ناگفتههای امیر ایرانی بهعنوان خادم امامرضا(ع) باشیم.
اصلاً چه شد خادم آقا شدید؟
خیلی التماس کردم. به شما بگویم شاید بیش از ۱۰ سال هربار که به مشهد میآمدم و زیارت میکردم، تنها حاجتم از آقا این بود که بگذارد در این حرم نوکر او باشم. به حضرت میگفتم آقا ما عمرمان را گذاشتیم برای سربازی این نظام مقدس اسلامی و نوکری این ملت. حالا چه میشود اگر بگذارید خادم شما هم باشیم؟ چند سال به همین منوال گذشت تا اینکه وقتی دیدم راه نمیدهند، متوسل شدم به حضرت معصومه (س). سعی میکردم به محض اینکه فرصت فراغتی از مأموریتها پیش میآید، بیمعطلی فوری بروم قم، خانم را زیارت کنم و از ایشان بخواهم برای ما واسطه بشوند تا برادرشان این نوکر را قبول کند. بالاخره از سال ۱۴۰۲ این روزی نصیب ما شد و به آرزویمان رسیدیم.
خودتان دستور دادید شما را اینجا بگذارند؟ یعنی پایین پای حضرت خدمت کنید؟
[با خنده] ما کی باشیم که در این بارگاه دستور بدهیم؟ هرجا بگویند بایست و خدمت کن، خدایمان را هم شکر میکنیم که اجازه دادهاند ما هم در این آستان مکرم باشیم. من در دوران خدمتم تقریباً همهجا بودهام. کفشداری هم خدمت کردهام. فراش هم بودهام. حتی یک زمان گفتند فرشها را پهن و جمع کنید. گفتیم چشم! حالا چند وقتی است که ما را راه دادهاند به پایین پای حضرت که اینجا در مدخل زائران بایستیم و راهنمایی کنیم.
واکنش مردم چیست؟ شما را که میبینند چهطور برخورد میکنند؟
مردم غالباً ما را در لباس رزم میبینند؛ برای همین هم زیاد پیش میآید که پایین پای حضرت و وقتی در کشیک هستیم، با ما چشم در چشم میشوند، اما نمیشناسند. یک دوستی داریم که برای این موضوع، دو دلیل ذکر میکرد و معتقد بود عدهای اصلاً گمان نمیکنند ما را اینجا ببینند و عدهای هم، چون همیشه ما را با همان یونیفرم سرتاپاسفید دیدهاند، در این لباس ما را نمیشناسند. با این حال، به نظر خودم این فقط یک دلیل دارد. اینکه زائرها وقتی به پابوس آقا میآیند، اینقدر ذوب در زیارت میشوند که اصلاً حواسشان به چیزهای دنیایی نیست. مثل این است که شما وسط صلاة ظهر که خورشید در آسمان است، کورسوی نور یک شمع را نبینید. خب حق دارید اگر نبینید. اصلاً حتی این مثال هم خیلی درست نیست. این آقا شمسالشموس است. حالا من بیایم در محضر این خورشید عالمتاب به شهرام ایرانی بگویم شمع؟ همان هم نیستم.
رابطهتان با حضرت چه شکلی است؟
من خیلی با آقا درددل میکنم. اصلاً نهاینکه فقط وقتی در محل خدمت باشم بلکه همیشه همینطور است. مهم نیست در دفتر فرماندهی باشم، در اتاق عملیات باشم، روی عرشه ایستاده باشم یا جای دیگر. در این درددلها هم از همه چیز حرف میزنم. واقعاً من هرچه دارم از همین توسلها به آقا امامرضا(ع) دارم.
بعضیها هستند که به من لطف دارند، میگویند شما امیر ارتش هستید و هر تصمیم و عمل شما در خاورمیانهای که پر از بحران و جنگ و درگیری است، میتواند در معادلات منطقهای تأثیرگذار باشد، اما من که خودم واقعیت را میدانم. همین آدمی که بالاخره مردم به او ابراز لطف میکنند، خودش میداند که در پیشگاه قدسی این آقا هیچچیز نیست. برای همین میآیم از یک وجه خیلی ضعیفی، یک گوشه میایستم و با آقا درددل میکنم. واقعاً هم چه افتخاری بالاتر از اینکه پایین پای حضرت بایستید و خادم حضرت باشید؟
برنامه زمانبندی حضورتان در کشیک خدمت چگونه است؟
برنامه زمانبندی منظمی ندارد، چون بالاخره اقتضای مسئولیت ما این است که یکسره در محل مأموریتهایمان باشیم. به همین دلیل، دیر به دیر پیش میآید که بتوانیم به خدمت مشرف شویم. با این حال، واقعاً هر وقت که در حد چند روز فرصت شده از دریا و مقر فرماندهی مرخص شوم، بیمعطلی خدمت آقا میرسم. وقتی هم میآیم، همه عناوین را پشت در ورودی حرم جا میگذارم. یک دوستی داریم، یکبار به من میگفت شما که پایین پا خدمت میکنید، واقعاً خاک درگه آقا هستید. من گفتم نه آقا این حرفها چیست؟ در محضر این وجود اقدس، ما از خاک هم کمتریم. ایکاش واقعاً خاک پای آقا باشیم. واقعاً هم همین است. با این لباس، من خودم هستم و خودم. همینی میشوم که شما دارید میبینید. نه امیر، نه فرمانده نداجا و نه هیچ چیز دیگر. فقط همین شهرام ایرانی، همین سرباز صفر.